تردیدی نیست که آموزش عمومی و تجهیز مردم به آگاهی از چگونگی مواجهه با بلایا و تبعات عدم مقابله متناسب و منطقی با آنها ضروری است. یکی از اولین نتایج بروز یک فاجعه عمومی، ازبینرفتن حس امنیت است.
امروزه با گسترش فوقالعاده شبکهها و منابع اطلاعرسانی، بسیاری از فجایع و مصائبی که در گذشته انتشار قابل توجهی نمییافتند و تنها در مقیاسی محدود مورد توجه بودند، با جزئیاتی دقیق به آگاهی عموم میرسند و قابل تبدیل به فاجعهای بزرگ برای تخریب احساس امنیت در یک ملتاند.
به بیان دیگر، بسیاری از مردم بدون آنکه در معرض صدمات مستقیم یک آسیب (تروما) قرار بگیرند، از طریق رسانهها با کوچکترین جزئیات آن رویداد آشنا میشوند؛ حتی گاه بیش از افرادی که از نزدیک در معرض آن آسیب بودهاند!
بهاینترتیب، یکی از اولین گامها برای پیشگیری از زخم برداشتن حس امنیت عمومی، اطلاعرسانی مسئولانه و حرفهای از سوی رسانهها و البته خود مردم است. با غفلت از این مسئولیت، انتشار اخبار زلزله خود میتواند در حد زلزله دیگری برای سایر مردم عمل کند یا دردهای افراد زلزلهزده را دو چندان كند.
هرچند انتشار اخبار نیازمندیهای مردم مناطق دچار بحران میتواند در جذب کمکها و آگاهی مردم و مسئولان کمککننده و بلکه ضروری باشد، مواردی مانند نمایش عمومی صحنههای دلخراش از زلزله و مخابره مکرر اقدام به خودکشی در منطقه قابلتأیید نیست و درواقع دارای قابلیت افزودن به سطح آسیب روانی جامعه است.
نکته مهم دیگر در اطلاعرسانی عمومی در روزهای وقوع فاجعه، درستی اطلاعات است و هرچند سرعت و به موقع بودن آن نیز گاه واجد اهمیت است، وزن اهمیت درستی اطلاعات اغلب میچربد و با انتشار اخبار متناقض یا نادرست، آرامش جامعهای که ملتهب شده بهسادگی و بیشازپیش بههم میریزد.
افرادی که در معرض چنین رویدادی قرار گرفتهاند در روزهای اول اغلب اشتغال خاطر شدیدی با آن دارند و میزان آن گاه در حدی است که در تمام طول روز به مرور جزئیات واقعه میپردازند. این مرور خاطرات نه به شکلی عامدانه و از روی میل، بلکه به شکلی خارج از کنترل روی میدهد و درواقع فرد قادر به جلوگیری از این «مرور ناخواسته» نیست. این حالت حتی در شرایطی که فرد کسی را از دست نداده قابل انتظار است و بدیهی است که اضافهشدن موضوع سوگواری و ازدستدادن عزیزان دشواری این روزها را بهمراتب بیشتر میکند. بهجز آن، تکرار مکرر صحنههای رخداد فاجعه و تبعات آن که با همراهی صداها و تصاویر مرتبط تداعی میشود، گاه در حدی است که فرد ناآشنا با آشفتگیای به نام اختلال استرس حاد (ASD) ممکن است به تصور اینکه در حال ازدستدادن قوه تعقل خود است، وحشت و بیقراری بسیار بیشتری را تجربه کند.
تداعی صداها و تصاویر یادشده، ممکن است به داخل خواب نیز رخنه کند و فرد با کابوسهایی با موضوع همان واقعه مکررا از خواب بپرد یا در خواب تعریق و کوبش شدید قلب را تجربه کند. گویی هربار به خواب میرود، دوباره همان واقعه با همان جزئیات روی میدهد؛ دقیقا با همان شکل و هیبت و با همان اثرات روانی.
تغییر دیگری که در افراد در معرض چنین آسیبی قابل پیشبینی است، تغییر نگرش آنها به زندگی و محیط است. آنها ممکن است دیگر مانند گذشته به استحکام مکان زندگی خود - حتی در شرایط کاملا امن - اطمینان نداشته باشند و این بیاعتمادی میتواند به سایر جنبههای زندگی و حتی امید به آینده نیز گسترش یابد.
اختلال استرس حاد دارای نشانههایی است که برخی از آنها بیان شد. بیشتر افرادی که چنین نشانههایی را تجربه میکنند، پس از چند روز یا چند هفته بهتدریج به حالت عادی برمیگردند و از نظر روانی قادر به ادامه زندگی معمول خود خواهند شد.
اما عدهای دیگر، بهویژه آنها که از حمایت کافی خانوادگی و اجتماعی برخوردار نشوند یا از نظر روانی بهگونهای نامناسب مدیریتشده باشند، نشانههای پیشگفته را در درازمدت تحمل خواهند کرد و نیازمند درمان جدی اختلال خواهند بود.
این اختلال که طبق تعریف بیش از یک ماه طول میکشد و در صورت عدم درمان مناسب ممکن است تا سالها پابرجا باشد، اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) نام دارد.
برای شناسایی PTSD در مراحل اولیه بروز، لازم است فرد مصیبتزده برای بیان احساسات و افکار خود تشویق و به تغییر رفتار او دقت شود.
با مشاهده هریک از نشانههای مرتبط با ASD یا PTSD، لازم است از مشورت با فرد صاحب صلاحیت استفاده شود و در صورت لزوم درمان، آغاز آن به تأخیر نیفتد.
*روانپزشک
منبع: روزنامه شرق
نظر شما